• وبلاگ : يادداشت هاي من
  • يادداشت : نگاه كن
  • نظرات : 76 خصوصي ، 62 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سمان 

    ببين تمام من شدي اوج صداي من شدي

    بت مني شكستمت وقتي خداي من شدي

    ببين به يك نگاه تو تمام من خراب شد

    چه كردي با سراب من كه قطره قطره آب شد

    به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم

    به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم

    به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم

    به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم

    منو به دست من بكش به نام من گناه كن

    اگر من اشتباهتم هميشه اشتباه كن

    نگو به من گناه تو به پاي من حساب نيست

    كه از تو آرزوي من به جز همين عذاب نيست

    هنوز مي پرستمت هنوز ماه من تويي

    هنوز مومنم ببين تنها گناه من تويي

    به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم

    به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم

    به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم

    به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم

    ريخته سرخ غروب

    جابه‌جا بر سر سنگ

    کوه خاموش است.

    مي‌خروشد رود.

    مانده در دامن دشت

    خرمني رنگ کبود.

    سايه آميخته با سايه.

    سنگ با سنگ گرفته پيوند.

    روز فرسوده به ره مي‌گذرد.

    جلوه‌گر آمده در چشمانش

    نقش اندوه پي يک لب‌خند.

    جغد بر کنگره‌ها مي‌خواند.

    لاش‌خورها، سنگين،

    از هوا، تک تک، آيند فرود:

    لاشه‌اي مانده به دشت

    کنده منقار ز جا چشمانش،

    زير پيشاني او

    مانده دو گود کبود.

    تيرگي مي‌آيد.

    دشت مي‌گيرد آرام.

    قصه رنگي روز

    مي‌رود رو به تمام.

    شاخه‌ها پژمرده است.

    سنگ‌ها افسرده است.

    رود مي‌نالد

    جغد مي‌خواند.

    غم بياميخته با رنگ غروب.

    مي‌تراود ز لبم قصه سرد:

    دلم افسرده در اين تنگ غروب

    ارسلان زودتر بيا که از دوريت داريم ...
    شايد اين جمعه بيايي